عشق از نگاه یک شاگرد بنا
در مقدمه این مجموعه یادداشتهای ” بهفرم کفپوش ” اشاره کردیم که مطالب تحت عنوان ” عکس ها سخن میگویند ! ” تنها مختص به توضیح درباره یک عکس خواهد بود که بنحوی با مباحث دکوراسیون داخلی ساختمان ارتباط دارد.
گفتیم که این برداشت ها ممکن است صرفا وجه فنی یا زیبائی شناسانه داشته یا جنبه های اجتماعی, اقتصادی, فرهنگی یا . . . احساسی را در بر گیرد که این عکس تلنگر آن بوده است. امید آنکه این مجموعه نیز در خدمت هدف اصلی سایت ” بهفرم کفپوش “, یعنی بسط شناخت و آگاهی های عمومی در زمینه مسائل دکوراسیون داخلی ساختمان باشد.
بخش بزرگی از سالهای کاری من همراه کارگران و استادکارانی گذشته که در زمینه چوب یا . . . ساختمان مشغول بوده اند. در این مدت طولانی بارها و بارها به لطائف و ظرائفی در سخنان, شوخی ها و . . . کار این همکاران برخورده ام که براستی گنجینه ای از خاطرات است.
شاید یکی از ویژگیهای اقشار و طبقات ” پائین ” جامعه ما آنست که برخلاف بویژه روشنفکران متوسط, چندان تمایلی به خودنمائی ندارند. سایت ” بهفرم کفپوش ” مکان مناسبی برای سخن از شرائط و محسنات اعتماد بنفس نیست. در اینجا اشاره امان صرفا بدان است که ” لطائف ” و ” ظرائف ” پیش گفته را تنها کسانی میتوانند دریابند که علاقه, توجه و . . . دقت خاصی نسبت به پیرامون خود و ” پیرامونیان ” داشته باشند !
از میان موضوعاتی که بیشتر, قبل از بهمن 57 بویژه جوانترها را مجذوب خود میکرد عشق بود که نشان آنرا میشد در کمد لباس, گوشه میزِکار و . . . کنار و زیرِکار محصولی دید که ایشان کاری روی آن انجام داده بودند.
آری اثر هنری این شاگرد بنا نیز لحظه ای بیش نخواهد پائید. بزودی استاد بنا او را فرا میخواند که استانبولی ملات را دَمِ دست او بگذارد و او با چه حسی آنچه را ساخته, خود ویران میکند ! ؟
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف,
می سازد و باز بر زمین میزندش !
این ساعت مچی قدیمی, بعید است بعد بازسازی هم چندان قیمتی داشته باشد. اما در اینهمه زحمت, دقت و . . . هنر, عشقی هست که قیمت ندارد ! ؟